گریه نمی کنم
گریه نمی کنم ، نه اینکه سنگم
گریه غرورم و بهم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه ، نمیمه ام که
یهو میون زندگی افتادم
***************************************************************************
یه ماجرای تلخ ناگزیرم
یه کهکشونم ، ولی بی ستاره
یه قهوه که هر چی شکر بریزی
باز هم همون تلخی ناب و داره
اگه یکی باشه من و بفهمه
براش غرورم و بهم میزنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می زنم
***************************************************************************
گریه نمی کنم ؛ نه اینکه سنگم
گریه غرورم و بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه ؛ قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام که
یهو میون زندگی افتادم
شنبه 13 شهریور 1389 - 3:54:26 AM